فیلم کمدی

فیلم کمدی - مرجع فیلم سریال کمدی

فیلم کمدی

فیلم کمدی - مرجع فیلم سریال کمدی

  • ۰
  • ۰

نمی توان «گرگ ها» را دید بدون اینکه به این فکر کنی که دو بازیگر اصلی چه کسانی هستند و چقدر می توانند هر مخاطبی را جذب کنند و هر فریم را به تصویر خودشان تبدیل کنند. جذابیت جورج کلونی و برد پیت به قدری زیاد است که حتی اگر با یک شاهکار درجه یک طرف باشیم باز هم جنبه های دیگر اثر تحت تاثیر این حضور قرار می گیرد و شخصیت های اصلی لانه کرده پشت بازی آن ها زیاد دیده نمی شوند. . یعنی مخاطب ابتدا به جذابیت این دو بازیگر در هر قاب، در هر اکشن و در هر داستانی فکر می کند و فراموش نمی کند که در حال تماشای فیلمی از برد پیت و جورج کلونی است. همین موضوع می تواند مانند یک شمشیر دولبه عمل کند و تحت شرایطی به جذابیت فیلم و در شرایط دیگر تبدیل به نقطه ضعف آن شود. نقد و بررسی فیلم «گرگ ها» را با بررسی این شرایط آغاز می کنیم.

اگر اثری از کارگردانی خوب بهره مند باشد، دیالوگ های مناسبی داشته باشد، فراز و نشیب های دراماتیک آن به خوبی طراحی شده باشد، روند توسعه داستان آن کمتر ایراد داشته باشد و... اما بازیگران اصلی آن جرج کلونی و برد پیت هستند، باز هم اول از همه. همه، مخاطب این دو نفر فکر می کنند. در این شرایط حضور این دو بازیگر و ستاره بزرگ در فیلم به بلای آن تبدیل شده است. چرا که مخاطب در اولین باری که اثر را تماشا می کند متوجه دیگر جنبه های درخشان اثر نمی شود و باید دوباره آن را تماشا کند تا از داستان سرایی خوب سازندگان مطلع شود. البته چنین حالتی بیشتر به این دلیل شکل می‌گیرد که یک کارگردان ایده فیلمش را برای چنین بازیگرانی از همان مرحله شکل‌گیری آماده می‌کند و می‌خواهد تماشاگر مدام فکر کند که در حال تماشای فیلمی از برد پیت و جورج کلونی است. آن کارگردان و نویسنده ای که شخصیت های قهرمان می آفریند، راه دیگری می رود.

از اینجا به نقطه ضعف اصلی فیلم می رسیم که در واقع لبه دیگر تیغه مورد بحث ماست. ظاهرا سازندگان «گرگ ها» به جای اینکه فقط روی حضور بازیگران معروف خود در صحنه بازاریابی و تبلیغات مانور دهند، از همان ابتدا و در مرحله تولید به فکر استفاده از آن ها و نتیجه جذابیت آن ها بوده اند. در واقع به جای اینکه دو شخصیت جذاب خلق کنند و سپس به این فکر کنند که چه بازیگرانی را برای ایفای این شخصیت ها انتخاب کنند و در صورت صلاح دید از جورج کلونی و برد پیت استفاده کنند، به این فکر کرده اند که حضور جورج کلونی و برد پیت به اندازه کافی جذاب است و نیازی به ایجاد شخصیت های پولی نیست.

به همین دلیل حضور این دو بازیگر برخلاف انتظار برای فیلم مایه خیر و برکت است. فقط یک لحظه تصور کنید که افراد دیگری در قالب این شخصیت ها ظاهر می شوند. بعد حتی تماشای «گرگ ها» تا آخر خیلی سخت بود. در واقع اگر فیلمی اثر درخشانی باشد اما از چنان تیمی از بازیگران استفاده کند که مخاطب نتواند مستقیماً شخصیت‌ها را درک کند و مدام فکر کند که در حال تماشای اثر فلان بازیگر است، آن انتخاب به نقطه ضعف فیلم تبدیل می‌شود. فیلم اگر شرایط کاملاً برعکس باشد و فلسفه وجودی حاصل حضور چنین بازیگر یا بازیگرانی باشد، احتمالاً تنها دلیل تماشای فیلم تا انتها همین انتخاب ها خواهد بود و فیلم پاسخ خود را خواهد گرفت. تبدیل شدن به یک کار یکبار مصرف است.

البته این بدان معنا نیست که تمامی سکانس های فیلم با حضور این دو بازیگر به سکانس هایی قابل دفاع تبدیل شده اند. به عنوان نمونه شوخی های مختلف با بالا رفتن سن این بازیگران چندان هوشمندانه و جذاب عمل نکرد. بازی با کمردرد و مصرف مسکن در شرایط سخت یا استفاده از عینک برای خواندن یک متن، خیلی کلیشه ای است که نمی تواند باعث خنده مخاطب شود. اگر در این لحظات لبخندی بر لبان مخاطب است، بیش از هر چیز به خاطر همان اجرای جورج کلونی و برد پیت است. اما باز هم بهترین لحظات فیلم جمع بندی این دو است و هر گاه فیلم از این بحث ها فاصله گرفت و مثلا به سراغ یک سکانس تعقیب و گریز مفصل رفت، اثر می افتد.

فیلم «گرگ ها» به نظر یک کمدی اکشن است اما در واقع از عناصر ژانر «دو دوست» که زیرمجموعه سینمای کمدی است استفاده می کند. ژانر دو دوست به فیلم‌هایی گفته می‌شود که در آن دو نفر با ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری متفاوت و مشکل‌زا مجبور می‌شوند مسیری را با هم طی کنند و یکدیگر را تحمل کنند. این اجبار باعث ایجاد لحظات خنده دار می شود; چون این دو نفر مدام از هم غر می زنند و از روش کار یکدیگر راضی نیستند. یکی از ویژگی های این نوع فیلم ها پایان بندی آنهاست. در نهایت، عموماً این دو فرد منزوی و جدا شده، یکدیگر را به عنوان دوست می پذیرند و وارد مرحله جدیدی از زندگی می شوند. سازندگان «گرگ ها» سعی کرده اند در یکی از ویژگی های این ژانر تغییراتی ایجاد کنند. این تغییر عدم وجود چنین تفاوتی در رفتار و نگرش شخصیت های اصلی داستان به زندگی است.

نقد فیلم شیامالان «تله»; بدترین فیلم سال!
در آثار برجسته ژانر دو دوست مانند مجموعه «سلاح های مرگبار» اساساً کمدی از همین تفاوت ها شکل گرفته است. به این معنا که سازندگان سعی می کنند بر اساس تصمیمات متفاوت شخصیت ها در موقعیت های مشابه، سکانس های کمدی غافلگیرکننده ای خلق کنند. به عنوان مثال مل گیبسون در فیلم «سلاح مرگبار» نقش پلیسی دمدمی مزاج، خودسر و کمی دیوانه را بازی می کند که از ریسک کردن و انداختن خود در مقابل گلوله ها هراسی ندارد و به هیچ قانونی پایبند نیست. از طرفی دنی گلاور نقش یک پلیس خانواده را بازی می کند که ترجیح می دهد طبق قانون کار کند و اصلاً خود را در معرض خطر قرار ندهد. حالا این دو پلیس برخلاف میلشان مجبور به همکاری در پرونده ای می شوند و فیلمساز از شیوه های کاملا متفاوت و متضاد برخورد با موقعیت های مشابه، کمدی می گیرد.

  • ۰۳/۰۷/۰۸
  • mostafa ahmadi

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی